۱۳۸۷ تیر ۳۱, دوشنبه

صفرمطلق من

اینجا خونه ی خودمه وقتی دلم میخواد قبل از هرکسی یه حرفایی رو واسه دل خودم زده باشم...

خونه ی حرفای عامیانه ی بی ادعا...گرچه من هیچوقت مدعی خودم نبودم...داعیه ی چیزهایی رو داشتم

از این به بعد , مثل پارسال هروقت دلم بگیره خودمو میارم تو سال صفر و اونقدر حرف میزنم تا شدت چیزایی که به من فشار میاره برسه زیر صفر کلوین...اما دیگه قصد ندارم حرفامو آرشیو خصوصی کنم...اینجا خصوصیه چون آدرسشو به هیچ آشنایی ندادم... امروز به یکی دو تا از همسایه هام سر زدم ...خبری نبود... رفتم و کلی چیز از کتی خوندم ...همش حرفای همیشگیش بود ولی خوب بود...خوبه که اینجا ساکته ...بی دغدغه است ...خودمم و خودمم و خودم و این همه تنهایی که بزرگه ...اگرم کسی روزی روزگاری گذرش به این خراب آباد بیفته ...مهم نیست ...درد دل یه آدم بی تاریخ رو می خونه که خوب ! باید وقتش اضافه کرده باشه

بگذریم...الان چند روزه عصبانی ام...نمیدونم عصبانی ام یا ناراحت...ناراحتم بیشتر...گاهی وقتا اینجوری می شم دلم بد جوری میگیره ازدست آدمها و کج فهمی هاشون...نه اینکه من خیلی بفهمم ها ...نه ...ولی حداقل هوشم خوبه یا یه حس خدادادی ...همیشه پیش نویس آدمها رو میخونم...انگار چند لحظه پیش تو ذهنشون زندگی کرده باشم...زود به شناخت میرسم از آدما...حتا با یک جمله ...تا ته ذهنشونو کند وکاو می کنم।این حالا از نظر اونا مهمه نه از نظر خودم ...چون همیشگی بوده و هست ...تازه گاهی مایه ی پیش آزاری ام هم هست ...پیش پیش می دونی چی می خوان بهت بگن یا کلن حالت درونشون چیه...این خودش اذیت میکنه آدمو...اما دلگیرم از این که انگاری بد حرف میزنم که مفاهمه نمی شم...من یه چیز دیگه میگم اونا تو دنیایی که از آدم تو کلشون ساختن دارن دست و پا میزنن و دلشون میخواد تو رو هم با خودشون ببرن تو همون دنیا ...

خسته ام ...از خودم ...خودم خودم ...ولی من خودمو خیلی دوس دارم ...حتا اگه خسته باشم ...اصلن زندگی در کل خستگی ای که ایجاد میکنه چیز دوس داشتنیه با همه روزهای سیاهی که توش دیدم بازم دوسش دارم ...من زنده گی رو دوس دارم ...دست خودم که نیست॥اما الان




دارم فک میکنم به اینکه شمس می گفت خوبی وبدی یه امر نسبی هست...نسبت به خود شخص سنجیده میشه...من هردوشو که با خودم میسنجم ...می بینم کم گذاشتم

اصلن دلیل این خستگی خود خودمم

الان موبایلم زنگولید ...اصلن حوصله ی این دختره رو ندارم

برای فردا هم که باید کلی چیز واسه شاگردام دربیارم

حالا برم یه کم دیگه میام ...باید کمی خودمو مواخذه کنم

مطمئنم وقتشه...الان



روز اول ازهیچ روز سال صفر

۱ نظر:

میثم الله‌داد گفت...

ببخشیدا
ولی خیلی هم خصوصی نیست دیگه
ولی خدایی عمومی ِ عمومی هم نیست