۱۳۸۷ اسفند ۷, چهارشنبه

نقطه ی صفر


ذغال جان!
یادم رفت بگویم
قصه ی پلنگ وماه ،
شده غصه ی هر شبم
پنجه پر پوچ ،
پلنگ پر حسرت
قاب ِ سنگین اما
توی دره افتاد
میان دو رف از کتاب
.
.
شب خوش،
تا وقت دیگر
.../...

هیچ نظری موجود نیست: