۱۳۸۸ شهریور ۱۱, چهارشنبه

already seen


برای رهایی از این سطرهای سترون تنهایی ،
تا مادیان سرخ
برقصد
شیهه ی اسب مست بالدار دیگری الزامی است
می شنوی؟
دسته ی سیاهپوشی از کلاغان دوردست
بی غریو تازه خبری در منقار
زخم را در صدای قارقارشان
می توان شنید
و چند لحظه بعد
خون...!
گوش ها به قدر آسمان ،خراش خورده اند
.
.
شیهه ها ی نر
رقص های ماده
اسب های مست بالدار مرده اند
و کلاغها
روی تارهای زخم خورده ی پرده ی صماخ
زخمه های شوم را چه تیز می کشند

۹ نظر:

نویسنده مهمان گفت...

به رسم قدیم : اول

سودا گفت...

به رسم ادب : کلاه بر می کشم و سرخم

نویسنده مهمان گفت...

به رسم برادری :

کوچیکتیم آبجی

....

راستی زیبا سرودی آبجی

شهرام بیطار گفت...

سلام فیروزه جان . شما همون فیروزه خودمون توی 360 هستین ایا؟ اگه آره مخلصیم . اگه نه ببخشین با یکی دیگه اشتباه تون گرفتم انگار . در هر صورت شعر تون زیبا بود . فضای خاصی داشت . یه کم تاریک و سیاه سفید بود و غم انگیز اما زیبا بود




با درود و سپاس فراوان : شهرام

م .ا گفت...

نمی دونستم وبلاگ داری
پیدات کردم
دلم تنگ شده بود
مبارک باشه با تاخیر

نیل گفت...

گوش آسمان خراش تیزی خورد

شهرام بیطار گفت...

سلام . خیلی خیلی خوشحالم کردین . از کامنت پرمحتوا تون هم یه دنیا ممنونم . سعی میکنم حتماً بخونمش . اگه اجازه بدین لینک تون میکنم که از این به بعد دنبال کنم مطالب تون رو . اگه دوست داشتین خوشحال میشم لینکم توی لیست دوستان تون باشه




با درود و سپاس فراوان : شهرام

ali kh گفت...

salam
mamnoon ke vaght gozashtid o nazare por mayatoon ro goftid
estedaeh kardim
movaffagh bashid

amin گفت...

salam
mersi soda jan